۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

تب

بیماری مقدسی که خیلی دوسش دارم. همیشه وقتی میخوام از این دنیا دل بکنم و به نوعی اکس بندازم و مست کنم قرص و چیزای دیگه ای نمیخورم. دعا میکنم تب کنم. بیماری مقدس من.
کاش یه روزی که توی گرمای تب دارم میسوزم بیایی بالای سرم.دستمو بگیری و لیوان آب و بزاری روی لبهام.راستی عکستو کی بهم میدی بزرگش کنم روی دیوار اتاق ، روبروی چشام بزارمش. یادت که خیلی وقته توی ذهنمه. خوش به حال من.

۳ نظر:

جواد گفت...

خوشم اومد. منم مریضی رو دوس دارم، مث خستگی.

حامد گفت...

بیماری برای کسی خوب هست که پرستاری داشته باشه نه کسی مثل من که تنهای تنهاست.
www.eshaareh1.bloghaa.com

hamlet گفت...

تب؟!... من فکر اینم مردم کی میاد یه گل بزاره رو قبرم..
تو مگه هر وقت بخوای تب میکنی؟!